pre{ direction:ltr; }

محمود دهقان طزره

احساس خوشحالی نمی کنید، زیرا بزرگ نشده اید

این مطلب ترجمه ی مطلب You’re Unhappy Because You Haven’t Grown Up است.

 

تقریبا تمام افراد ناراضی، این صفت را دارند. از بین تمام تعصبات شناختی، شاید مقاوم ترین آنها این است که فکر میکنیم شادی یک مسئله ی درونی و ناشادی و نارضایتی یک مسئله ی بیرونیست.

ما به طور کلی متوجه هستیم که باید شادی خودمان را ایجاد و یا حداقل در آن مشارکت کنیم (باید برای مسافرت برنامه ریزی کنیم، شغلمان را عوض کنیم، نیمه ی گم شده مان را پیدا کنیم). اما اغلب در فهم این مسئله مشکل داریم که عمیق ترین و نافذ ترین دلایل نارضایتی و ناشادی، وقایع بییرونی و اتفاق های ناگوار نیستد.

ناشادی، ترکیبی از رفتارها، صفات و الگوهای فکریست. اما ما تصور میکنیم که صرفا نیتجه ی وقایع بیرونیست. برای همین از این که کنترل امور از دستمان خارج شود وحشت داریم. اما در عمل میبینیم که این درست نیست: برخی افراد شادند، با وجود اینکه دلایل کمی برای شاد بودن دارند؛ و برخی افراد عمیقا ناشادند، با وجود اینکه گویی دنیا حول آنها می چرخد. 

مسئله این نیست که دور و بر ما چه میگذرد، مسئله این است که درون ما چه میگذرد - و تقریبا تمام افراد ناشاد، یک خصیصه ی شخصیتی مشترک دارند.

. . .

وقتی جوانیم، اگر بخت با ما یار باشد، یک والد، تمام نیازهای اولیه ی ما را برآورده میکند. کسی بندهای کفش مان را می بندد، کمکمان میکند مسواک بزنیم، تکالیف مدرسه مان را انجام دهیم، و غذایی برای مان فراهم میکند. این اساسا چیزیست که کودکان نیاز دارند تا زنده بمانند و رشد کنند.

یک والد خوب در طول زمان به کودک می آموزد که به تنهایی کارهای خود را انجام دهد. کم کم که بزرگ میشود، می آموزد که غذا بخورد، لباس بپوشد و مراقب فضای شخصی خود باشد. می آموزد که روابط شخصی خود را مدیریت کند، برای کارهای خود زمان بندی بکند یا نکند، برای تمرین برود یا نرود، و یک انسان نجیب باشد یا نباشد.

و سپس، البته، با تنایج این انتخاب ها زندگی کرده و کنار می آید.

با این وجود، اگر به کودک هیجوقت این شانس داده نشود که خود را کاملا خودمختار ببیند (نه تنها مسئول انتخاب های خود باشد، بلکه قادر باشد شکست و نارضایتی و یا موفقیت خود را باعث شود)، کودک وابسته به والدین باقی میماند.

وقتی بچه ایم، والدین را صدا میکنیم تا مشکلات ما را حل کنند. بزرگ که میشویم، فقط میتوانیم به خودمان رجوع کنیم.

. . .

همه ی افراد ناشاد، یک خصیصه ی شخصیتی مشترک دارند: نابالغی. این در ریشه ی هر عادت و رفتاریست که نهایتا منجر می شود از زندگی خود ناراضی باشیم.

وقتی ما مسئولیت کلمات و اعمال خود را به عهده نمی گیریم، انگشت تقصیر را به سمت دیگران میگیریم، و در آخر چیزی که نصیبمان میشود روابط گسسته و اطرافیان آزرده است. این نابالغیست.

وقتی از بدنمان مراقبت نمیکنیم و یا به خانه مان رسیدگی نمیکنیم به خاطر اینکه «حسش را نداریم» که ورزش کنیم یا ظرف ها را بشوییم، دچار ژولیدگی می شویم. این نابالغیست.

وقتی کسی با ما منصف نیست و یا به ما بی احترامی میکند، آزرده و بداخلاق می شویم. رفتار پرخاشگرانه-منفعل ما باعث میشود آزرده باقی بمانیم و اینطور به نظر برسد که بسیار بیشتر از چیزی که در واقعیت است، ناراحت شده ایم. این نابالغیست.

وقتی مسیر زندگی خود را دوست نداریم، ولی انتخاب میکنیم که به جای اینکه مانند یک بزرگ سال با اختیار، برنامه ریزی کنیم، مانند یک کودک درمانده مرتب شکایت کنیم  و ناراضی باقی بمانیم، این نابالغیست.

وقتی به طور صحیح بزرگ و بالغ می شویم، مسئولیت سلامتی، ظاهر، خانه، شغل و سرانجام خود را به عهده می گیریم.

در طول زمان، متوجه میشویم که منشاء بزرگترین لذت های ما همین مسئولیت پذیریست. آرامش غایی را در این میابیم که به خانه و به فضایی که عاشقش هستیم بیاییم. وقتی آنگونه که دوست داریم به خودمان رسیدگی میکنیم، در اجتماع روشنتر و با میل بیشتر برای ارتباط ظاهر میشویم. و محصول مصمم بودن در کارهایی مانند ورزش کردن و یا چسبیدن به یک مسیر شغلی را درو میکنیم.

وقتی بالغ می شویم، قادریم به اهداف طولانی مدت نسبت به لذت های زودگذر، اولویت بدهیم.

انسان نابالغ نمیتواند چنین کند.

البته افسردگی (به عنوان یک بیماری)، نابالغی نیست و با ناشادی و نارضایتی عمومی متفاوت است. این ها دو موجودیت و تجربه ی متفاوت با ریشه ها و درمان متفاوت هستند ولی اغلب  یکدیگر را تغذیه میکنند.

نابالغی ممکن است یک خصیصه ی شخصیتی باشد، ولی مطمئنا قابل انعطاف است. می توانیم روی آن کار کنیم و تعمیرش کنیم.

نیمی از مردم دنیا هنوز مانند کودکان زندگی میکند، گویی کسی هست که به مشکلاتشان رسیدگی کند، گویی اگر به قدر کافی بلند فریاد بزنند یک بزرگتر بالاخره پاسخ میدهد. مابقی متوجه هستند که بالغ شده اند. و با زمان و تلاش، قدرت و منابع مورد نیاز برای حل مشکلاتشان را دارند. یا حداقل می توانند برای یک راه حل برنامه ریزی کنند و روی یک تغییر مسیر کار کنند. 

ریشه ی ناشادی و نارضایتی، عدم تمایل برای قبول مسئولیت زندگیست. ماندن در یک وضعیت بچه گانه ی همیشگی و تعجب از این که چرا دنیا جواب نمیدهد.

 

۱۶ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۴۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمود دهقان طرزه

پنجره مدال بوت استرپ و قالب کندو

چند روز پیش همکاران عزیز تو شرکت جادوی فکر ازم خواستن چند جلسه آموزش جاوا اسکریپت براشون برگزار کنم. اولین جلسه رو همون روز برگزار کردیم و طبق درخواست بچه ها قرار شد یک سری اطلاعات رو با استفاده از Ajax از سرور بخونیم و در یک پنجره مدال بوت استرپ نشون بدیم.

برای فرمت بندی اطلاعات در پنجره از قالب های کندو (Kendo UI Template) استفاده کردم. من عاشق ابزارهای Kendo هستم و تو همه پروژه هام ازشون استفاده می کنم.

ادامه مطلب...
۰۲ دی ۹۳ ، ۰۲:۱۵ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
محمود دهقان طرزه

تجربه های شخصی من در برنامه نویسی

سلام به همه دوستان.

بنده محمود دهقان طزره هستم و از حدود سال 74 برنامه نویسی کامپیوتر رو شروع کردم. طی این سالها تجربه های زیادی بدست آوردم و همیشه دوست داشتم این تجربه ها رو در اختیار دیگران بذارم. بعد از مدتها، بالاخره تصمیم جدی گرفتم که این کار رو از طریق یه وبلاگ انجام بدم و این وبلاگ نتیجه ی اون تصمیمه.

مطالبی که می ذارم صرفا نتیجه تجربه هام هستن و ممکنه از نظر علمی خیلی دقیق نباشن. پس از همه اون هایی که مطالبم رو می خونن، درخواست دارم ایرادات اونها رو به من بگن. از شنیدن (خواندن) نظرات شما خیلی خوشحال میشم.

پیشاپیش ممنون.

۱۰ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۴۰ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمود دهقان طرزه